جدول جو
جدول جو

معنی گرگ وند - جستجوی لغت در جدول جو

گرگ وند
(گُ)
دهی است از دهستان چمچال بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان، واقع در 16000گزی باختر صحنه و 15000گزی جنوب شوسۀ کرمانشاه به همدان. هوای آن سرد، دارای 250 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه گاماسیاب تأمین میشود. محصول آن غلات و تریاک و چغندرقند و حبوبات و توتون و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرگ بند
تصویر گرگ بند
گرفتار، اسیر، دست و پابسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گره بند
تصویر گره بند
آنکه گره ببندد، تکمه، برای مثال نقاب گل کشید و زلف سنبل / گره بند قبای غنچه وا کرد (حافظ - ۲۶۸)
فرهنگ فارسی عمید
(گَ لَ وِ)
دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 21هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز، کنار راه مالرو فیروزآباد به گیودز پائین واقع شده است. هوای آن معتدل و دارای 172 تن سکنه است. آب آنجا از قنات و چاه تأمین میشود. محصول آن غلات، چغندر، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گُ بَ)
مؤلف آنندراج از خیرالمدققین آرد: گرگ بندی آن است که چون آدمی در میان هفت گرگ واقع شود بنوعی احاطه اش میکنند که هرچند دلاور هم باشد از دست آنها رهایی نمیتواند یافت چه هرگاه متوجه بدفع یکی میشود آن بقیه بر او بتازند، چون بدیگری از آنها رونهد تتمه بر او مسلط شوند تا آنکه او را هلاک گردانند و در عرف هند این را ساتاردهن گویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی از دهستان تنکابن است. (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 143). ناحیتی است خرد به دیلمان از دیلم خاصه. (حدوداالعالم)
لغت نامه دهخدا
(فَرْ رُ وَ)
تیره ای از طایفۀ ممزائی بختیاری. (از جغرافیای سیاسی مسعود کیهان ص 75)
لغت نامه دهخدا
(گِرِهْ مَ)
دارای گره. گره دار:
در حلقۀ رشتۀ گره مند
زندانی بند گشته بی بند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گرگ بند
تصویر گرگ بند
گرفتار و اسیر، زبون خفیف، بسیار ترسان
فرهنگ لغت هوشیار
دارای گره گره دار گره ناک: در حلقه رشته گره مند زندانی بند گشته بی بند. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گره ایجاد کند، آنکه مشکلی در امری پدید آرد مقابل گره گشا، تکمه دگمه گره: نقاب گل کشید و زلف سنبل گره بند قبال غنچه وا کرد. (حافظ)، کمر بند شلوار
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پهلوانان را بند کند دلیر شجاع: چون برآیین نشسته بود بر او آن شه گرد بند شیر شکر... (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرگ بند
تصویر گرگ بند
((~. بَ))
کنایه از گرفتار و اسیر، زبون، خفیف، بسیار ترسان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرگ گونه
تصویر گرگ گونه
وجّه الذّئب
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از گرگ گونه
تصویر گرگ گونه
Wolfish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گرگ گونه
تصویر گرگ گونه
lupin
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گرگ گونه
تصویر گرگ گونه
狼のような
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گرگ گونه
تصویر گرگ گونه
بھیڑیے جیسا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از گرگ گونه
تصویر گرگ گونه
নেকড়ে মতো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از گرگ گونه
تصویر گرگ گونه
เหมือนหมาป่า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از گرگ گونه
تصویر گرگ گونه
mbwa mwitu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گرگ گونه
تصویر گرگ گونه
kurt gibi
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از گرگ گونه
تصویر گرگ گونه
זאבי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گرگ گونه
تصویر گرگ گونه
狼似的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گرگ گونه
تصویر گرگ گونه
lobuno
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گرگ گونه
تصویر گرگ گونه
늑대 같은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گرگ گونه
تصویر گرگ گونه
serigala
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گرگ گونه
تصویر گرگ گونه
भेड़िया जैसा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گرگ گونه
تصویر گرگ گونه
lupesco
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گرگ گونه
تصویر گرگ گونه
lobuno
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گرگ گونه
تصویر گرگ گونه
вовчий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گرگ گونه
تصویر گرگ گونه
волчий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گرگ گونه
تصویر گرگ گونه
wilczy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گرگ گونه
تصویر گرگ گونه
wolfartig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گرگ گونه
تصویر گرگ گونه
wolfachtig
دیکشنری فارسی به هلندی